سلام به همراهان نوین مارکتینگ شما وارد درس ۲ دوره تولید محتوا شدهاید عنوان این درس مخاطب کیست و چرا مهم است. در این درس ما به موضوع بسیار مهم مخاطب میپردازیم. مخاطب آنچنان مهم است که باید درسی را با سه جلسه به آن اختصاص داد. در جلسات اول و دوم درس ۱ به این پدیده خاص تا حدی پرداختیم اما لازم است به گونهای تخصصیتر به مخاطب در اینترنت بپردازیم. به هر حال ما برای تولید محتوای اینترنتی شما را آموزش میدهیم و شناختن سلیقه و خواست مخاطبان در اینترنت میتواند برای هر کسی که در این راه قدم برمیدارد در اولویت باشد.
در این درس شما با سه جلسه رو به رو میشوید:
جلسه ۱ : مخاطب کیست ؟
جلسه ۲: چرا مخاطب در اینترنت مهم است؟
جلسه ۳: روشهای شناخت مخاطب کدام است؟
این مطالب مواردی هستند که در درس مخاطب محور ما به آنها پرداخته میشود در این مقاله شما خلاصهای از هر درس را دریافت میکنید .
از اینجا بخوانید : انواع محتوا به اعتبار رسانه
جلسه ۱ مخاطب کیست
آیا هر کس که سایت شما را میخواند مخاطب شماست؟ آیا سایت شما باید برای هر کس که آن را میخواند محتوایی مناسب تولید کند؟ در این درس دو عامل نیاز مخاطب و کاری که شما برای مخاطب میتوانید انجام میدهید، بسیار مهم است. در پایان جلسه ۱ ما به دنبال آن هستیم که آرمانهای شما برای به دست آوردن مخاطبان میلیونی را تعدیل کرده به سطحی خاص از واقع بینی برسانیم. استفاده از انواع روشها برای شناخت مخاطب البته خود موضوعی است که در جلسه ۳ مطرح میشود. اما باید به واقع بگوییم که مخاطب کیست؟ راستی در این جلسه موضوعی است که ذهن من را به شدت درگیر می کند و آن هم تعریف خاصی از رسانههای زرد است. به راستی رسانه زدی چیست؟ این سوال را باید در تمام جلسات، این درس پیگیر کنیم.
جلسه ۲. چرا مخاطب در اینترنت مهم است؟
شاید این سوال برای شما حکم توضیح واضحات را داشته باشد. همه ما برای جذب مخاطب مینویسیم اما با این مخاطبها میخواهیم چه کار کنیم. این که من در جلسات درسی و مقالات معمول نوین مارکتینگ به دانش افزایی مخاطبم میپردازم. چرا انجام میپذیرد. چرایی پرداختن به مخاطب به نوعی سوالی است که باید در بیزینس پلن یک شرکت جواب داده شود. ایجاد ارزش افزوده برای شرکت و البته برای مخاطب اصلیترین تفکر کلیدی این جلسه است. ما برای مخاطب به این دلیل مهم هستیم، چون برای او ارزش افزوده به وجود میآوریم و او برای ما مهم است چون او برای ما هم ارزش افزوده به وجود میآورد. به یاد داشته باشید که ارزش افزوده مفهومی است که فقط پول را شامل نمیشود. برای همین هم این درس در عین سادگی عنوان، نسبتا پیچیده است. به نظر شما یک رمان، یا نویسنده داستانهای طنز اجتماعی سیاسی چه ارزشی را برای خود و مخاطبش میسازد و میآفریند.
جلسه ۳. روش های شناخته مخاطب کدام است
این جلسه خود پیش نیاز درسی است که در دوره میانی به عنوان روشهای شناخت پرسونای مخاطب برای شما عنوان میشود. بعد از آن که شما در مییابید مخاطب کیست باید روش شناختن آن را فرا بگیرید، از این رو شما باید این درس را با دقت بیشتری بخوانید. این که در اینترنت و در دنیای رسانه های تصویری و کاغذی چگونه مخاطب را میشناسند و چگونه میتوان محتوایی تولید کرد که سر زمان مشخص برای مخاطب مشخصی ارسال شود خود موضوع بسیار مهم است. من در این جلسه سعی میکنم با اندکی شرح و بسط به این مهم بپردازم اما مهمترین روش شناخت مخاطب برای یک سایت اینترنتی چیزی است که در دوره میانی تحت عنوان روش شناخت پرسونای مخاطب به آن پرداخته میشود.
به هر حال مخاطب شما همه چیز و دارایی شماست و البته شمایی که این متن را میخوانید همه چیز و دارایی من حساب میشوید. به یاد داشته باشید که این دارایی با داراییهای دیگر فرق دارد یعنی با آن هر کاری که دوست دارید نمیتوانید انجام دهید.
قصه حسین و پراید پرنده
کارم را با یک داستان تمام میکنم که این درس حوصله شما را سر نبرد.
ما رفیقی داشتیم به اسم حسین که به شدن به حقوق مالکیت خود ارزش میگذاشت. مثلا یک پراید صفر خریده بود از روی کلیه دست اندازههای خیابانهای تهران پرواز میکرد. این ماشین آن چنان بود که ما به آن میگفتیم پراید پرنده. تا این که یک روز در هنگام فرود کنترل پرنده از دست خلبانش خارج شد و به فلزهای به کار رفته داخل ماشینش چند تکه بزرگ از گاردریل وسط خیابان اضافه شد؛ یا به روایت کارشناس تصادفات پلیس راهور گاردریل وسط اتوبان از پنجره جلو وارد شده تا پشت دست دنده رسیده بود.
القصه رفیقمان را دوره کردیم از سر خر شیطان پیاده کنیم، که آخر تیر غیب خورده، چرا این طوری می کنی با ماشین بی زبان حیف نیست خدایی. ما گفتم و گفتیم و حسین هم خیلی خون سرد میگفت از سرعت لذت می برم، دوست دارم. بعد از یک ساعت نصیحت گهربار آخرش در آمد گفت اصلا مال خودمه دوست دارم بزنمش تو دیوار.
در میان جمع خیرخواه پدر من هم بود. یک پاره آجر برداشت گذاشت جلو حسین گفت این مال تو. حسین گفت باشه. ببین دست هم که مال تو است. درست؟ گفت درست؟ بردار پاره آجر را؛ برداشت. گفت سرت هم مال تو است. گفت آره. پدر جانم فرمودند همه اینها جمعا مال تو هست. گفت آره همش مال منه. حالا آجر را ببر بالا بکوب تو سرت منطقیه دیگه. با مالت هر کی بخوای می کنی دیگه. حسین هم که به شدت کفری شده بود از لجش آجر را محکم کوبید تو سرش. سکوت سنگینی بین جمع حکم فرما شد و همه به رشته خونی نگاه می کردند از سر حسین جاری بود. در آن لحظه گفتم ولش کنن بابا. یکی از همسایههای ما این طوری بود مُرد. خوب میشه ایشالا.
ولی شما مثل حسین قصه من نباشید می میرید یه وقتی ها. آدم از اموالش درست استفاده میکند.